آزادی در جهان نظارتشده
تاریخ : اکتبر 1, 2025 | نویسند : ارسطو خوش حساب
انسان همچنان به آزادی میاندیشد، اما آزادی دیگر آن معنای کلاسیک را ندارد که روزگاری در ذهن فیلسوفان و شاعران نقش میبست. اگر در گذشته آزادی بیشتر به معنای گریز از زنجیرهای آشکار بود، امروز زنجیرها نامرئی شدهاند؛ از سیمهای باریک شبکههای مخابراتی تا لنزهای بیجان دوربینهایی که در گوشه هر خیابان و هر دستگاه ساده نصب شدهاند. ما در جهان «نظارت» نفس میکشیم، جهانی که در آن چشمان نادیدنی، حضور ما را ثبت و بازآفرینی میکنند، و همین کافی است که حس کنیم دیگر تنها نیستیم، حتی در خلوتهای روزمرهمان. این نظارت، چه از سوی دولتها، چه شرکتهای بزرگ، چه حتی از سوی خود آدمیان نسبت به یکدیگر، معنای آزادی را دگرگون کرده است. بهظاهر، در خیابان میتوانیم قدم بزنیم، سخن بگوییم، بخندیم، یا حتی معترض باشیم؛ اما در لایههای پنهان، سایهای از کنترل حضور دارد که اندکاندک بر نفس کشیدن ما سنگینی میکند.
نظارت همان قدرتی است که فوکو آن را در استعاره «پاناپتیکون» صورتبندی کرد؛ بنایی دایرهای با برجی در میانه که زندانیان هرگز نمیدانستند دیده میشوند یا نه، و همین نادانی کافی بود تا خود را مطیع نگاه نگه دارند. امروز جهان ما به پاناپتیکونی عظیم بدل شده است. تلفنهای همراه، شبکههای اجتماعی، کارتهای بانکی، حتی گامشمارهای کوچک سلامتی، همه در سکوت و آرامی اطلاعات ما را جمعآوری میکنند و در پسِ پرده، هویتی مجازی از ما میسازند که شاید از خودمان هم دقیقتر و عریانتر باشد. ما دیگر تنها بهمثابه بدنهای آزاد حرکت نمیکنیم؛ بلکه بهمثابه دادههایی قابل پیشبینی در بانکهای اطلاعاتی حضور داریم. و پرسش بزرگ اینجاست: آیا آزادی همچنان همان آزادی است، وقتی هر حرکت، هر انتخاب، و هر خواسته در قالب آمار و الگوریتم ثبت میشود و میتواند بر ضد ما به کار گرفته شود؟
اینجا آزادی بیرونی و آزادی درونی از هم بازشناخته میشوند. آزادی بیرونی هنوز در برخی نقاط جهان پابرجاست: میتوانی دست به انتخاب بزنی، میتوانی به سفر بروی، کتابی را بخری، یا حتی رأی بدهی. اما آزادی درونی ــ آن آرامش و جرأت اندیشیدن بیواهمه ــ بهآرامی تهی میشود. چهبسا ما هنوز سخن میگوییم، اما هر کلمه را پیش از بر زبان آوردن از فیلتر نگاههای ناپیدا عبور میدهیم. خودسانسوری در جان ما خانه کرده است؛ همان لحظه که میخواهیم اندیشهای صریح بگوییم و ناگهان در ذهنمان جرقه میزند که «شاید جایی ثبت شود». این ترس مبهم، ولو نامرئی، روح آزادی را میساید و آن را به پوستهای تشریفاتی بدل میکند. به همین دلیل است که آزادی بیرونی، اگرچه برجا باشد، بدون آزادی درونی چیزی جز نمایش بیمحتوا نخواهد بود.
در این میان پرسشی اخلاقی رخ مینماید: آیا انسان امروز حاضر است آزادی خویش را در برابر امنیت و آسایش معاوضه کند؟ بسیاری از مردم، بیآنکه بدانند، پاسخ مثبت دادهاند. هنگامی که کسی به خاطر آسودگیِ بیشتر میپذیرد تمام مکالماتش از سوی یک دستگاه ذخیره شود، هنگامی که به خاطر راحتی یک اپلیکیشن، تمام علایق و مسیرهای روزانهاش را واگذار میکند، در واقع لحظهای از آزادی خویش را قربانی میکند. این معامله به ظاهر کوچک، در مقیاس کلان، جامعهای را میسازد که دیگر آزادی را نه حق مسلم، بلکه امتیازی موقت و قابل معامله میداند. و این همان خطری است که بنیاد انسانیت را میلرزاند: اگر آزادی تنها به کالایی در بازار امنیت بدل شود، دیگر سخن گفتن از کرامت انسانی جز شعاری بیجان نخواهد بود.
شاید بتوان گفت که آزادی در جهان فعلی، همچون پرندهای است در قفسی شفاف. پرنده هنوز بال میزند، آواز میخواند، حتی میتواند از یک گوشه قفس به گوشهای دیگر پرواز کند. اما دیوارههای شیشهای قفس او را محدود میسازند، بیآنکه همیشه به چشم آیند. انسان امروز نیز در چنین وضعیتی بهسر میبرد: حداکثر آزادی هم همواره در حصاری نامرئی محبوس است و تنها آگاهی است که میتواند این دیوارههای شیشهای را مرئی کند، و تنها مقاومت اخلاقی است که میتواند جرأت شکستنشان را به ما بدهد.
در نهایت، باید پذیرفت که آزادی دیگر یک وضعیت آماده و تضمینشده نیست؛ بلکه مسئولیتی دائمی است که بر دوش هر انسان گذاشته شده. در جهانی که هر لحظه تحت نگاههای بیچهره هستیم، آزادی دیگر به معنای نبود اجبار بیرونی نیست، بلکه به معنای پایداری در برابر وسوسه آرامشِ همراه با بندگی است. آزادی در این عصر، همان ایستادن بر لبه باریک وجدان است؛ جایی که یا میپذیری دیده شوی و خاموش گردی، یا با همه ضعفها و خطرهایش، میایستی و سخن میگویی. این دو راهی سرنوشت ماست، و هیچ فیلسوف یا سیاستمداری از آن معاف نیست. آزادی، بیش از همیشه، نه عطیهای بیرونی، بلکه تلاشی درونی برای حفظ انسان بودن است.
ارسطو خوش حساب / 9 مهر 1404 / 1 اکتبر 2025
دیدگاهتان را بنویسید